
خوشحال از این پیشنهاد، برگشت، دست های آلما دور کمر بچه را گرفت و با محبت گفت: بیا عزیزم.. .. من خاله هستم! بیا بغل من.. . . اما هیچ اتفاقی جز بلند شدن گریه های کودک رخ نداد.... مرکز صیغه شیراز از بی تابی پسر بچه، به سمت ون مرکز صیغه یابی شیراز راه افتاد. خودش را تا جایی که می شد، خم کرد تا باران کودک را خیس نکند. مرکز صیغه یابی در شیراز هم دنبالش راه افتاد. داخل ون که شد، به مرکز صیغه موقت در شیراز گفت: این در و ببیند. شماره مرکز صیغه شیراز کاری که خواسته بود را انجام داد.
مراکز صیغه شیراز دستش را روی سر کودک گذاشت
مراکز صیغه شیراز دستش را روی سر کودک گذاشت و با آرامش نوازش کرد: خیلی خب گریه نکن. کسی نمی بره تو رو.. .. ببین من... . گریه نکن. سر بچه را کمی بلند کرد و با انگشت موهای خیسش را کنار زد. لبخندی زد و خیره به چشمانی که سرخ و متورم شده بودند، خیره شد: گریه نکن پسر خوب.. .. این جا هیشکی نیست. پسر بچه فقط گاهی هق می زد. جز صدای برخورد تند قطرات باران، با سقف ماشین، مرکز صیغه در شیراز بود. مرکز صیغه شیراز کمکش کرد و روی پای خودش نشاند. متوجه ی لرز بدن کودک شد. جز پیراهن آستین بلند نازک و شلواری که خیس شده بود، چیزی به تن نداشت. هندزفری را داخل گوشش گذاشت: مرکز صیغه موقت در شیراز یه چیزی پیدا کن بیار، این بچه سردشه چشم مرکز صیغه یابی در شیراز را که شنید، جلیقه اش را با یک دست از تنش در آورد و محکم تر کودک را به آغوش کشید تا نه زمختی اش بچه را آزار ندهد و هم گرمای تنش، آرامش و شماره مرکز صیغه شیراز بیشتری را به کودک ترسیده ی درون آغوشش هدیه بدهد.
در ون که باز شد، پسر محکم تر سرش را به بازوی مرکز صیغه شیراز فشرد و مراکز صیغه شیراز هم ناخود آگاه، مرکز صیغه در شیراز دستانش را محکم تر کرد. آلما با ملحفه ای که دستش بود، کمی خودش را از ون مرکز صیغه موقت شیراز کشید: اینو پیدا کردم! خوبه بدش به من. آلما ملحفه را روی دست مرکز صیغه شیراز و پسر کشید. نگاه مراکز صیغه شیراز از دستانش، به موهای خیس و صورتش رسید که هنوز قطرات باران، از کنار پیشانی و گوشش در حرکت بود. نگاهی که افسارش دست خودش نبود. الما که سرش را مرکز صیغه در شیراز گرفت هم هیچ برای انکار این نگاه نکرد! خودش هم نمی دانست چرا، بعد از این همه اصرار و انکار، مرکز صیغه موقت شیراز به سادگی به دلش اجازه ی پیشروی داده است.
مرکز صیغه یابی در شیراز که...
مرکز صیغه یابی در شیراز که سر پایین انداخت. او هم به دست آلما که روی ملحفه و دست او نشسته بود، خیره شد. چی کارش می خواین کنین؟ گناه داره. ... نمی شه ببریمش مرکز صیغه یابی شیراز تا خانواده ش بیان؟ مراکز صیغه شیراز نفسش را بیرون فرستاد.، نگرانش کرده بود. راه دیگری به فکرش نمی رسید. دلش هم نمی آمد بچه را در این وضعیت رها کند: برو مرکز صیغه موقت شیراز به مازیار بگو من برمی گردم مرکز صیغه یابی شیراز. چشماتونو باز کنین. اون مرد باید خیلی زود شناسایی بشه. اگر هر خبری از خانواده اش شد، بگین بیان .. .. مرکز صیغه موقت در شیراز این بار چند لحظه خیره اش شد. بعد چشمی گفت و از ون پایین پرید. چند لحظه ی بعد، یکی از سدان های شماره مرکز صیغه شیراز کنار ون توقف کرد. ستوان ساکت از پشت فرمان پایین امد و هم زمان با باز کردن در عقب خودرو، درون را هم باز کرد.