
نقشهام را با ورود به سایت بهترین همسر جدید در میان گذاشته ام و همه چیز را با هم هماهنگ کرده ایم تا یک سال دیگر چنان ثروتی بر هم خواهم زد که کسی به گرد پایم هم نرسد. به خودم قول دادهام تک تکشان را به خاک سیاه بنشانم. هر کس به هر اندازه که در ورود به سایت بهترین همسریابی شدنم نقش داشته است سهمش را خواهد گرفت!
ورود به سایت بهترین همسر دیگر آن ورود به سایت همسریابی شیدایی جدید و بهترین سابق نیستم. آتشم! آتشی عظیم که شیطان به پا کرده است و هرکه به این آتش نزدیک شود، گداخته خواهد شد. جادوگر شدهام. بدون پیش گویی من حمیدرضا حتی آب هم نمیخورد و تنها ورود به سایت همسریابی بهترین همسر انجام خواهد شد که من سود و زیانش را ورود به سایت همسریابی بهترین همسر در آن آیینه زنگار گرفته از گناه دیده باشم!
ورود به سایت بهترین همسر جدید حرفش را نمیخواند
روی دست مادام بلند شدهام. آنقدر در فریبکاری استاد شدهام که دیگر ورود به سایت بهترین همسر جدید حرفش را نمیخواند! اما هیچ کس نمیداند این کوچک به محض آنکه خیالش از بابت حساب بانکیش راحت شود خاک این تشکیالت را به توبره خواهد کشید و قطعا آن روز هیچ کس جلودارش نخواد بود. چند ضربه به در اتاقم کوبیده میشود و ساره قدم به اتاق میگذارد.
لیلی همه چیز آماده ست. حمیدرضا گفت ازت بپرسم کی راه میافتی سوهان کشیدن ناخنهایم تمام شده است. سوهان ناخن را روی میز ورود به سایت بهترین همسریابی پرت میکنم و ورود به سایت بهترین همسریابی قرمز جیغی را از کشو بیرون می آورم و همان طور که مشغول ورود به سایت همسریابی بهترین همسر زدن هستم جوابش را میدهم. -خیلی زوده... باید صبر کنیم تا از ساعت نحس بگذریم. معامالت ما همه باید توی ساعتهای سعد باشه... نچی میگوید و روی یک صندلی نزدیک در مینشیند.
این شما ما رو کشت. ورود به سایت همسریابی شیدایی جدید و بهترین معلوم نیست چی هست؟ سر ورود به سایت همسریابی بهترین همسر نمی آورم و همان طور که به کارم مشغولم جوابش را میدهم. همونی که شکم بی صاحابت رو با پولش پر میکنی و به جای ترب شستن توی آشپزخونه ژاپنیها خرج قر و فرت رو در میاری... خنده زشتی تحویلم میدهد.
راست می گی به ورود به سایت بهترین همسر چه، چیه؟ همین که پولش بهم میرسه واسه ورود به سایت بهترین همسر جدید بسه. یک سال است که در این تشکیالت برای خودم برو و بیایی پیدا کرده ام. به آرزویم رسیدم و بعد از هشت سال آنقدر پول پس انداز کردهام که میتوانم به تمام آرزوهای بزرگ و کوچکم جامه عمل بپوشانم.
ورود به سایت همسریابی بهترین همسر دیگر هیچ کس جلودارم نیست
ورود به سایت همسریابی بهترین همسر دیگر هیچ کس جلودارم نیست. علی و حمید هم در این میان بی نصیب نماندهاند و با همسران ژاپنیشان برای خود زندگی ساخته اند که حتی خوابش را نمیدیدند. شب و روزم پر شده است از فکر بازگشت به ایران اما قدرت و نفوذ حمیدرضا را نمیتوانم نادیده بگیرم و به قول معروف بی گدار به آب بزنم.
قرار است برای ورود به سایت بهترین همسریابی پر سود همراه ورود به سایت بهترین همسر جدید به روسیه سفر کنم و ورود به سایت بهترین همسر خود قول داده ام که این آخرین معامله و آخرین سفرم برای انجام چنین کارهای کثیفی باشد. کیانوش را روی پایم نشاندهام و شعرهای کودکانه ای که برایم میخواند با جان و دل گوش میدهم و کیاوش درست پایین مبلی که نشستهام روی زمین ولو شده و مداد رنگیهایش را محکم روی دفتر ورود به سایت بهترین همسر میکشد و ورود به سایت همسریابی شیدایی جدید و بهترین را که در دفترش کشیدهام رنگ میکند. نگاهم روی گلهای دفتر نقاشیش مات میماند و از اینکه تمام گلها را از ساقه تا گلبرگ فقط یک رنگ میزند و آن هم زرد، به فکر فرو میروم.