
حرف و حدیثها در مورد ما پایان پیدا کنه و من دیگه دنبال راهحل نبودم تا ادرس جدید سایت همسریابی حافظون رو از سرم باز کنم. برنامه حافظون بهم زنگ زد و خواست برم دیدن مادرش و کمکم جریان خواستگاری رو عنوان کنم.
برخلاف میلم قبول کردم. یه دست کت و شلوار شیک پوشیدم. به خودم رسیدم؛ دست گل و شیرینی خریدم و رفتم خواستگاری صوری! خانم باید باورش میشد من دخترش رو میخوام وقتی رسیدم پشت در و زنگ زدم هنوز از کاری که داشتم انجام میدادم، مردد بودم. سایت جدید حافظون خندهرو و خوشحال به استقبالم آمد. به شوخی چند ضربه به در زد و گفت: ادرس جدید سایت همسریابی حافظون به به آقا داماد خوشتیپ!
برنامه حافظون به این هیکل ورزیده
برنامه حافظون به این هیکل ورزیدهی جذاب، برم برات اسپند دود کنم چشم نخوری! من خوب شدم؟ با بی حوصلگی در رو هل داد و گفتم: برو کنار میخوام رد بشم. کمترم نمک بریز. یکم اخلاق داشته باشی بد نمیشه. گل و شیرینی رو دادم دست حافظون ورود و رفتم نشستم. خانم سماوات حال خوشی نداشت ولی از دیدنم خوشحال شد. بعد صحبتهای معمولی از کار و خانواده، غیرمستقیم عنوان کردم توی آیندهی نزدیک، ممکنه من و برنامه حافظون با هم ازدواج کنیم.
برق شادی رو توی چشمهای زن بیچاره دیدم. حتم ا با خودش فکر میکرد دخترش کنار مردی که دوستش داره قرار خوشبخت بشه و سرنوشت خو بی در انتظارشه. همین یه ذره امیدواری هم میتونست توی روحیهش اثر مثب تی بذاره. بعد یه شب نشینی کوتاه، برگشتم خونه. اون شب از عذاب وجدان درو غی که گفتم تا صبح خوابم نبرد. میدونستم کارم اشتباه و ممکنه بعدها باعث دردسر بشه اما خودم رو قانع کردم که دارم دل یه مادر رو شاد می کنم. ز نی که ممکنه همین فردا دیگه توی این دنیا نباشه. بعد برگشتن پدر و سایت رایگان همسریابی با عکس از ، به برنامه حافظون گفتم اصلاً با مامانت پا نشی بیای خونه ی ما.
سایت جدید حافظون قبول کرد
میترسیدم یه وقت خانم ندونسته حر فی از خواستگاری بزنه. اون وقت باید برای همیشه قید خانوادهم رو میزدم. سایت جدید حافظون قبول کرد و گفت یه عمر مدیونم میمونه که دارم بهش کم ک میکنم. تضمین کرد خیالم راحت باشه که کسی بویی نمیبره. حافظون ورود ی ک ماه از نامزدی ادرس جدید سایت همسریابی حافظون گذشته بود. مامان و بابا وق تی از مکّه برگشتن و فهمیدن برنامه حافظون رو از دستش دادم کلی بهم غر زدن و مثل بقیه ناراحت شدند. من نمیدونستم این دختر چی داشت که همه اینقد ر دوستش داشتند! چرا نامزدیش با یه غ ریبه براشون ناخوشایند بود. مامان میگفت دیگه خانم و خوشگلتر از ادرس جدید سایت همسریابی حافظون پیدا نمیکنی. هر چی میگفتم ما به درد هم نمیخوردیم، متوجه نبود. خودم رو با کار مشغول کردم و گا هی برای دلخوشی خانم سماوات بهش سر میزدم. این وسط پدر سایت جدید حافظون راضی و خرسند از خبر ازدواج ما اصرار داشت هر چه زودتر قضیه رو رسمیش کنیم که هربار سایت رایگان همسریابی با عکس به یه بهانه دست به سرش میکرد